دختركم در بيست و هفت ماهگي
نمي دونم چه جوريه كه وقتي همه چيز مرتبه و طبق برنامه ست و زندگي روال خودشو طي ميكنه يه دفعه همه چيز به هم ميريزه، بچه اي كه تا ديروز خودش سر ساعت مشخص ميرفت تو تختش و ميخوابيد حالا با صد تا دوز و كلك و قربون صدقه و بازي رضايت به خواب نميده و از اون بدتر شروع ميكنه به لجبازي و نق زدن . تو يه كتابي خونده بودم بچه ها گاهي براي رسيدن به خواسته شون از اون لجاجتا و به قول معروف كولي بازيا در ميارن كه ادم تو خوابم نميبينه كه تو اون شرايط قرار بگيره، ولي من چند وقت پيش تو يه همچين شرايطي قرار گرفتم ، طوري كه از فرط استيصال نميدونستم بايد چه كار كنم , يعني ميدونستم ولي به انجامش اطمينان نداشتم ، خلاصه كه لجاجت كار دستمون داد و دست پر...